کد مطلب:315066 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:285

دو آیه در شأن امیرمؤمنان علی
این جا گنجایش احصای آیات و روایات وارده در این موضوع را ندارد، این بحث شریف را به دو آیه در شأن آن حضرت ختم می كنیم:

1- (انما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزكوة و هم راكعون) [1] .

«این است و جز این نیست كه ولی شما خداست و پیامبر او و آنان كه ایمان آوردند، آنان كه نماز به پای می دارند و زكات را می پردازند و حال آن كه در ركوع می باشند».

بزرگان علمای عامه به نزول این آیه در شأن امیرالمؤمنین علیه السلام اعتراف كردند، و به خلاصه و قریب به مضمون حدیثی كه فخر رازی نقل می كند، اكتفا می شود:

ابوذر گفت: نماز ظهر را با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خواندم، سائلی در مسجد سؤال كرد، هیچ كس به او چیزی نداد، و علی علیه السلام در حال ركوع بود، با انگشتی - كه خاتم در آن بود - به سائل اشاره كرد، و آن سائل انگشتر از انگشت او گرفت، پیامبر به خدا تضرع كرد و گفت: بارالها! برادرم موسی از تو سؤال كرد و گفت:

(سنشد عضدك بأخیك و نجعل لكما سلطانا)

بارالها! من محمد بنده ی توام، پس به من شرح صدر بده، و كار مرا آسان كن، و برای من وزیری از اهلم قرار بده، علی را، پشت مرا به او محكم كن.



[ صفحه 105]



ابوذر گفت: والله! كلمه ی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تمام نشده بود كه جبرئیل با این آیه نازل شد. [2] .

و نزول آیه بعد از دعای پیامبر، اجابت دعای آن حضرت است، كه هر سمتی كه هارون نسبت به موسی داشت، همان سمت نسبت به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام داده شد.

از این آیه - به مقتضای حرف عطف - استفاده می شود: همان ولایت خدا كه برای پیامبر است برای علی علیه السلام ثابت شده است.

و كلمه ی «انما» به دلالتش بر حصر اثبات می كند كه ولایت در این آیه برای خدا، پیامبر و علی علیهماالسلام ولایتی است كه به این سه منحصر است، و آن ولایت غیر از ولایت امر - از معانی ولی - نمی تواند باشد.

2- (فمن حآجك فیه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع أبنآءنا و أبنآءكم و نسآءنا و نسآءكم و أنفسنا و أنفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علی الكاذبین) [3] .

«پس هر كس محاجه كند با تو در عیسی، پس بگو بیایید بخوانیم پسران ما و پسران شما را و زنان ما و زنان شما را و نفوس ما و نفوس شما را، بعد تضرع كنیم، پس قرار دهیم لعنت خدا را بر دروغگویان».

در این آیه ی كریمه برای اهل نظر نكاتی است كه به سه نكته با اغماض از شرح، اشاره می شود:

1- دعوت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله به مباهله، برهان رسالت پیامبر است، و استنكاف نصاری اعتراف به بطلان نصرانیت و حقانیت آیین آن حضرت است،



[ صفحه 106]



2- و كلمه ی «أنفسنا» دلیل خلافت بلافصل امیرالمؤمنین علیه السلام است، زیرا با وجود نفس تنزیلی به نص كتاب - كه امتداد وجود پیامبر است - جانشینی دیگری معقول نیست.

3- آنچه ائمه ی تفسیر و حدیث بر آن متفق هستند، این است كه مراد از (أبنآءنا) حسن و حسین علیهماالسلام است، و مراد از (أنفسنا) علی بن ابی طالب علیه السلام است. [4] .

در این مورد حدیثی را ذكر می كنیم كه فخر رازی در تفسیر آیه آورده است و خلاصه و مضمون قریب به مدلول آن این است:

هنگامی كه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دلایل را بر نصارای نجران اقامه كرد، و آنها بر جهل خود اصرار داشتند، فرمود: خدا به من امر كرده كه اگر حجت را قبول نكنید، من با شما مباهله كنم.

گفتند: یا اباالقاسم! برمی گردیم و در كار خود نظر می كنیم، بعد نزد تو می آییم.

چون بازگشتند به عاقب - كه صاحب رأی آنها بود - گفتند: یا عبدالمسیح! تو چه می بینی؟

گفت ای جماعت نصاری! شما معرفت پیدا كردید كه محمد نبی مرسل است، و كلام حق را در امر عیسی برای شما آورده. به خدا قسم! هرگز قومی با پیامبری مباهله نكردند كه كبیر آنها زنده بماند و صغیرشان پرورش یابد، اگر این كار را بكنید، مستأصل می شوید، اگر اصرار دارید كه دست از دینتان برندارید با او وداع كنید و به شهرهای خود برگردید.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بیرون آمد، حسین علیه السلام را در آغوش، و دست حسن علیه السلام را گرفته، و فاطمه علیهاالسلام پشت سر آن حضرت، و علی علیه السلام پشت سر فاطمه علیهاالسلام و به



[ صفحه 107]



آنها فرمود: چون دعا كردم، شما آمین بگویید.

اسقف نجران گفت: ای جماعت نصاری! من چهره هایی را می بینیم كه اگر از خدا بخواهند كوه را از جای خود بردارد، به آن وجوه و رخساره ها از جا برمی دارد، مباهله نكنید، كه هلاك می شوید، و تا قیامت بر روی زمین نصرانی نخواهد ماند.

از مباهله شانه خالی كردند و به صلح راضی شدند، پس از مصالحه، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: قسم به كسی كه جانم به ید اوست! هلاكت بر اهل نجران نزدیك شد، اگر مباهله و ملاعنه كردند به صورت میمون و خوك مسخ می شدند، و وادی بر آنها آتش و سال بر نصاری نمی گشت تا همگی هلاك می شدند.

و روایت شده: چون آن حضرت در كسائی سیاه بیرون آمد، حسن علیه السلام را در آن داخل كرد، بعد حسین علیه السلام را بعد فاطمه علیهاالسلام و بعد علی علیه السلام را، بعد فرمود:

(انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس أهل البیت و یطهركم تطهیرا)

سپس فخر می گوید: و اعلم أن الروایة كالمتفق علی صحتها بین أهل التفسیر و الحدیث. [5] .

... و بدان این روایت مثل روایت مورد اتفاق بر صحت آن بین اهل تفسیر و حدیث است.

هر چند مجال شرح آیه و این حدیث مورد اتفاق نیست، ولی به دو نكته اشاره می شود:

1- پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هنگام خروج، این عده را زیر كساء جمع كرد و آیه ی تطهیر خواند، تا ثابت كند دعایی كه خرق عادت كند، و اسباب طبیعی را از كار بیندازد، و بی واسطه به ارادة الله آن خواسته محقق شود، باید از روح پاك از هر رجسی به



[ صفحه 108]



درگاه سبوح قدوس بالا رود كه:

(الیه یصعد الكلم الطیب) [6] .

«به سوی او بالا می رود سخنان پاك».

و آن طهارت كه اراده ی خدا به آن تعلق گرفته در نفوس این عده یافت می شود.

2- مباهله ی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با نصارای نجران، درخواست دوری آن قوم از رحمت بود، و دعایی كه اجابتش انقلاب صورت انسان به حیوان، و استحاله ی خاك به آتش، و برافتادن امتی از روی زمین باشد، جز به اراده ی متصل به امری كه:

(انمآ أمره اذآ أراد شیئا ان یقول له كن فیكون) [7] .

«این است و جز این نیست امر او هرگاه اراده كند چیزی را كه بگوید برای او باش پس می باشد».

ممكن نیست، و این مقام انسان كامل است كه رضا و غضب او مظهر رضا و غضب خداست. و این مقام، مقام خاتم و جانشین خاتم است، و یگانه زنی كه به این مقام رسید، صدیقه ی كبری است. و این كاشف از آن است كه روح ولایت كلیه و امامت عامه - كه عصمت كبری است - در فاطمه ی زهرا علیهاالسلام است.

و حدیثی هم كه بزرگان عامه به صحت آن اعتراف كردند ناطق به این امر است، كه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

فاطمة بضعة منی فمن أغضبها اغضبنی. [8] .

فاطمه پاره ی تن من است، پس هر كس او را به غضب بیاورد مرا به غضب آورده است.



[ صفحه 109]



و هر چند به حكم عقل و كتاب و سنت غضب پیامبر، غضب خداست، ولی علمای عامه این حدیث را هم نقل كردند كه:

پیامبر خدا صلی الله علیه وآله به فاطمه علیهاالسلام فرمود:

ان الله یغضب لغضبك و یرضی لرضاك. [9] .

به راستی خداوند برای غضب تو غضب می كند و راضی می شود برای رضای تو.

كسی كه بدون هیچ قید و شرطی، خدا به رضای او راضی و به غضب او غضبناك است، به ضرورت عقل باید رضا و غضبش از خطا و هوی منزه باشد، و این همان عصمت كبری است.


[1] سوره ي مائده آيه ي 55.

[2] التفسير الكبير ج 12 ص 26، و مراجعه شود به: جامع البيان ج 6 ص 389، أحكام القرآن ج 2 ص 557، الجامع لأحكام القرآن ج 6 ص 222.

[3] سوره ي آل عمران آيه ي 61.

[4] سنن الترمذي ج 3025، تحفة الاحوذي ج 8 ص 278، معرفة علوم الحديث ص 49.

[5] تفسير كبير فخر رازي ج 8 ص 80.

[6] سوره ي فاطر آيه ي 10.

[7] سوره ي يس آيه ي 82.

[8] صحيح بخاري ج 4 ص 210 باب مناقب قرابة رسول الله صلي الله عليه و آله ص 219 و ج 6 ص 158، و نزديك به همين مضمون در فضائل الصحابة ص 78 آمده است.

[9] المستدرك علي الصحيحين ج 3 ص 154، المعجم الكبير ج 1 ص 108، و ج 22 ص 410، مجمع الزوائد ج 9 ص 203، الآحاد و المثاني ج 5 ص 363.